امروز در مجله جیحون 24 و در این مطلب قصد داریم به یکی از دیدگاه های برجسته شهید استاد مرتضی مطهری (ره) با موضوع انسان و حیوان بپردازیم از منظر این دیدگاه مذهبی ایشان سعی دارند تا موضوع را به چالش کشانده و واکاوی کنند اگر سطح جملات مقداری بالاتر است و فهم آن برای همه آسان نیست ،پوزش میطلبیم ولی خواندن آن بسیاز میتواند دیدگاه شما را در خصوص جایگاه وارسته انسانی بیشتر آشکار کند.
انسان و حیوان
انسان خود نوعی حیوان است از اینرو با دیگر جانداران مشترکات بسیار دارد اما يك سلسله تفاوت ها با هم جنسان خود دارد که او را از جانداران دیگر متمایز ساخته و به او مزیت و تعالی بخشیده و او را بی رقیب ساخته است.
تفاوت عمده و اساسی انسان با دیگر جانداران که ملاك انسانیت او است و منشأ چیزی به نام تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است در دو ناحیه است بینش ها و گرایش ها
جانداران عموماً از این مزیت بهره مندند که خود را و جهان خارج را درک میکنند و بدانها آگاهند و در پرتو آن آگاهیها و شناختها برای رسیدن به خواسته ها و مطلوبهای خود تلاش می نمایند.
انسان نیز مانند جانداران دیگر يك سلسله خواسته ها و مطلوب ها دارد و در پرتو آگاهی ها و شناختهای خویش برای رسیدن به آن خواسته ها و مطلوب ها در تلاش است تفاوتش با سایر جانداران در شعاع و وسعت و گستردگی آگاهی ها و شناخت ها، و از نظر تعالی سطح خواسته ها و مطلوب ها است.اینست آنچه به انسان مزیت و تعالی بخشیده و او را از سایر جانداران جدا ساخته است.
شعاع آگاهی و سطح خواسته حیوان
انسان و حیوان
آگاهی حیوان از جهان تنها به وسیله حواس ظاهره است از اینرو سطحی و ظاهری است به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمی کند. ثانیاً فردی و جزئی است از کلیت و عمومیت برخوردار نیست. ثالثاً منطقه ای است محدود به محیط زیست حیوان است و به خارج محیط زیست او راه پیدا نمیکند رابعاً حالی است یعنی بسته به زمان حال است از گذشته و آینده بریده است حیوان نه از تاریخ خود یا جهان آگاه است و نه در باره آینده می اندیشد و نه تلاشش به آینده تعلق دارد.
حيوان از نظر ،آگاهی هرگز از چهارچوب ظواهر فردیت و جزئيت محیط زیست زمان حال خارج نمیگردد؛ در این چهار زندان برای همیشه محبوس است و اگر احیانا خارج شود نه آگاهانه و از روی شعور و انتخاب است بلکه تحت تسخیر اجباری طبیعت و به صورت غریزه و ناآگاهانه و غیر شاعرانه است.
سطح خواسته ها و مطلوبهای حیوان مانند شعاع شناخت و آگاهیش از جهان در محدوده ای خاص است. اولا مادی است از حدود خوردن و آشامیدن و خوابیدن و بازی کردن و خانه و لانه گرفتن و استفاده از جنس مخالف بالاتر نمیرود برای حیوان خواسته و مطلوب معنوی ارزش اخلاقی و غیره مطرح نیست. ثانیاً شخصی و فردی است مربوط است به خودش و حداکثر به جفت و فرزندش ثالثاً منطقه ای است مربوط است به محیط زیست خودش رابعاً حالی است و به زمان حال تعلق دارد.
یعنی همان محدودیتهایی که بعد ادراکی وجود حیوان دارد، بعد خواهشها و گرایشهای وجودش دارد حیوان از این نظر نیز در محدوده خاصی زندانی است.
حیوان اگر هدفی را تعقیب کند و به سوی غایتی حرکت کند که از این محدوده خارج باشد مثلا به نوع تعلق داشته باشد نه به فرد به آینده تعلق داشته باشد نه به حال مانند آنچه در بعضی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل مشاهده میشود – ناآگاهانه و به حکم غریزه و فرمان مستقیم نیروئی است که او را آفریده و جهان را تدبیر می کند.(انسان و حیوان-استاد مطهری)
شعاع آگاهی و سطح خواسته انسان
انسان و حیوان
قلمرو انسان چه در ناحیه آگاهی ها و بینش ها و شناخت ها و چه در ناحیه خواسته ها و مطلوبها بسی وسیعتر و گسترده تر و متعالی تر است.
آگاهی انسان و شناخت او از ظواهر اشیاء و پدیده ها عبور می کند و تا درون ذات و ماهیت آنها و روابط و وابستگیهای آنها و ضرورتهای حاکم بر آنها نفوذ می نماید آگاهی انسان نه در محدوده منطقه و مکان زندانی میماند و نه زنجیره زمان آن را در قید و بند نگه میدارد هم مکان را در می نوردد و هم زمان را از اینرو هم به ماوراء محيط زیست خویش آگاهی پیدا میکند تا آنجا که دست به شناخت کرات دیگر می رسد و هم برگذشته و آینده خویش وقوف می یابد، تاریخ گذشته خویش و جهان یعنی تاریخ زمین آسمان کوه ها دریاها گیاهان و جانداران دیگر را کشف میکند و در باره آینده تا افق های دور دست می اندیشد.
بالاتر اینکه انسان اندیشه خویش را درباره بی نهایتها و جاودانگی ها به جولان میآورد و به برخی بی نهایت ها و جاودانگی ها شناخت پیدا می کند آدمی از شناخت فردیت و جزئیت پا فراتر می نهد، قوانین کلی و حقایق عمومی و فراگیرنده جهان را کشف میکند و به این وسیله تسلط خویش را بر طبیعت مستقر می سازد.
انسان از نظر خواسته ها و مطلوب ها نیز میتواند سطح والائی داشته باشد انسان موجودی است ارزش جو آرمانخواه و کمال مطلوب خواه آرمانهایی را جستجو میکند که مادی و از نوع سود نیست آرمانهایی که تنها به خودش و حداکثر همسر و فرزندانش اختصاص ندارد عام و شامل و فراگیرنده همه بشریت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه ای خاص از زمان محدود نمی گردد.
انسان آنچنان آرمانپرست است که احیاناً ارزش عقیده و آرمانش فوق همه ارزشهای دیگر قرار میگیرد آسایش و خدمت به انسانها از آسایش خودش با اهمیت تر میگردد خاری که در پای دیگران فرو برود مثل اینست که در پا بلکه چشم خودش فرو رفته باشد، با دیگران همدرد می شود از شادی دیگران شاد و از اندوه آنان اندوهگین میگردد. به عقیده و آرمان مقدس خود آنچنان دلبستگی پیدا میکند که منافع خود، بلکه حیات و هستی خود را به سهولت فدای آن می نماید.
جنبه انسانی تمدن بشری که روح تمدن به شمار می رود، مولود اینگونه احساسها و خواسته های بشری است.
ملاک امتیاز انسان
انسان و حیوان
بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان، محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام «علم» یافته است. علم به معنی اعم یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم میشود محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته است.
گرایش های معنوی و والای بشر زاده ایمان و اعتقاد و دلبستگی های او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق هم ماورای فردی است عام و شامل است و هم ماورای مادی است یعنی از نوع نفع و سود نیست اینگونه ایمانها و دلبستگی ها به نوبه خود مولود برخی جهان بینی ها و جهانشناسی ها است که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است و یا برخی فلاسفه خواسته اند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمانزا و آرمان خیز بوده باشد.
به هر حال گرایشهای والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیربنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام ایمان به خود می گیرد. پس نتیجه میگیریم که تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک انسانیت او است و انسانیت وابسته به آن است علم و ایمان است.
انسان و حیوان
درباره امتیاز انسان از جانداران دیگر سخنها فراوان گفته شده است برخی منکر امتیاز اساسی میان این نوع و سایر انواع هستند تفاوت آگاهی و شناخت انسان باحیوان را از قبیل تفاوت کمی و حداکثر تفاوت کیفی میدانند نه تفاوت ماهوی همه آن شگفتیها و اهمیتها و عظمتها که نظر فلاسفه بزرگ شرق و غرب را سخت درباره مسأله شناخت در انسان جلب کرده است چندان مورد توجه این گروه واقع نشده است.
این گروه انسان را از نظر خواسته ها و مطلوب ها نيز يك حيوان تمام عیار میدانند بدون کوچکترین تفاوتی از این نظر برخی دیگر تفاوت او را در جان داشتن میدانند یعنی معتقدند جاندار و ذی حیات منحصر به انسان است حیوانات دیگر نه احساس دارند و نه میل و نه درد و نه لذت ماشینهایی بیجانند شبیه جاندار تنها موجود جاندار انسان است، پس تعریف حقیقی او آن است که موجودی است جاندار دیگر اندیشمندان که انسان را تنها جاندار جهان نمی دانند و به امتیازات اساسی میان او و سایر جانداران قائلند هر گروهی به یکی از مختصات و امتیازات انسان توجه کرده اند از اینرو انسان با تعبیرها و تعریفهای مختلف و متفاوتی تعریف شده است از قبیل حیوان ناطق (تعقل کننده مطلق طلب لایتناهی آرمانخواه ارزشجو حیوان ماوراء الطبيعي سیری ناپذیر غیر معین متعهد و مسئول آینده نگر، آزاد و مختار عصیانگر اجتماعی خواستار نظم خواستار زیبایی خواستار عدالت دو چهره عاشق مكلف صاحب وجدان دو ضمیری، آفریننده و خلاق تنها، مضطرب عقیده ،پرست ابزار ساز ماوراء جو تخیل آفرین معنوی دروازه معنویت و …
بدیهی است که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است اما شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوتهای اساسی باشد همان به که از علم و ایمان یاد کنیم و بگوئیم انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیاز یافته است.
آیا انسانیت روبناست؟
دانستیم که انسان نوعی حیوان است از اینرو مشترکات زیادی با سایر جانداران دارد در عین حال يك سلسله امتیازات اساسی او را از سایر جانداران متمایز ساخته است.
وجوه مشترك انسان با حیوان و وجوه امتیاز او از حیوان سبب شده که انسان دارای دو زندگی باشد زندگی حیوانی و زندگی انسانی و به تعبیر دیگر زندگی مادی و زندگی فرهنگی اینجا مسأله ای مطرح است آن اینکه چه رابطه ای میان حیوانیت انسان و انسانیت او میان زندگی حیوانی او و زندگی انسانی او میان زندگی مادی و زندگی فرهنگی و روحانی او وجود دارد؟
آیا یکی از این دو اصل است و دیگری فرع؟ یکی اساس است و دیگری انعکاسی از او یکی زیر بناست و دیگری روبنا؟ آیا زندگی مادی زیربنا و زندگی فرهنگی رو بناست؟ آیا حیوانیت انسان زیربنا و انسانیت او روبناست؟
هر چند آنچه امروز مطرح است جنبه جامعه شناسانه دارد نه جنبه روانشناسانه از دیدگاه جامعه شناسی مطرح میشود و نه از دیدگاه روانشناسی و از اینرو شکل بحث به این صورت است که در میان نهاد های اجتماعی آیا نهاد اقتصادی که مربوط به تولید و روابط تولیدی است اصل و زیربنا و سایر نهادهای اجتماعی بالاخص نهادهایی که انسانیت انسان در آنها تجلی یافته است همگی فرع و روبنا و انعکاسی از نهاد اقتصادی است؟ آیا علم و فلسفه و ادب و دین و حقوق و اخلاق و هنر در هر دوره ای مظاهری از واقعیتهای اقتصای بوده و از خود به هیچوجه اصالتی ندارد؟
انسان و حیوان
آری آنچه مطرح است به این شکل مطرح است. اما خواه ناخواه این بحث جامعه شناسی نتیجه ای روانشناسانه پیدا میکند و هم به بحثی فلسفی درباره انسان و واقعیت و اصالت آن – که امروز به نام اصالت انسان یا اومانیسم خوانده میشود – کشیده میشود و آن اینکه انسانیت انسان به هیچوجه اصالت ندارد تنها حیوانیتش اصالت دارد و بس. انسان از اصالتی به نام انسانیت در برابر حیوانیت خویش برخوردار نیست یعنی نظر همان گروه تأیید میشود که منکر يك تمایز اساسی میان انسان و حیوانند.
طبق این نظریه نه تنها اصالت گرایشهای انسانی اعم از حقیقت گرائی خیر گرائی زیبائی گرائی و خداگرائی نفی می شود اصالت واقعگرایی از دید انسان درباره جهان و واقعیت نیز نفی میشود زیرا هیچ دیدی نمیتواند فقط «دید» باشد بی طرفانه باشد هر دیدی یک گرایش خاص مادی را منعکس میکند و جز این نمی تواند باشد.
عجب اینست که برخی از مکاتب که چنین نظر میدهند در همان حال از انسانیت و انسانگرائی و اومانیسم دم میزنند!!!
حقیقت اینست که سیر تکاملی انسان از حیوانیت آغاز میشود و به سوی انسانیت کمال مییابد. این اصل هم درباره فرد صدق میکند و هم درباره جامعه انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است. با حرکت تکاملی جوهری تبدیل به روح یا جوهر روحانی می شود روح انسان در دامن جسم او زائیده میشود و تکامل می یابد و به استقلال می رسد.
حیوانیت انسان نیز به منزله لانه و آشیانه ای است که انسانیت او در او «رشد» می یابد و متکامل میشود. همانطور که خاصیت تکامل است – که موجود متکامل به هر نسبت که تکامل پیدا میکند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خود میشود انسانیت انسان چه در فرد و چه جامعه به هر نسبت تکامل پیدا کند به سوی استقلال و حاکمیت بر سایر جنبه ها گام بر میدارد. یک فرد انسان تکامل یافته فردی است که بر محیط بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافته یعنی وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی و وابسته به عقیده و ایمان
تکامل جامعه نیز عیناً به همان صورت رخ میدهد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت «فرد» در دامن حيوانيت او صورت می گیرد.
نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته میشود جنبه های فرهنگی و معنوی جامعه به منزله روح جامعه است. همانطور که میان جسم و روح تأثیر متقابل هست ، میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهای معنوی و نهادهای مادی آن چنین رابطه ای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فرد به سوی آزادی و استقلال و حاکمیت بیشتر روح است سیر تکاملی جامعه نیز چنین است.
یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکامل تر بشود حیات فرهنگی استقلال و حاکمیت بیشتری برحيات مادی آن پیدا میکند انسان آینده حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی انسان آینده انسان عقیده و ایمان و مسلك است نه انسان شکم و دامن.
انسان و حیوان-شهید مرتضی مطهری
البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با يك جبر و ضرورت قدم به قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت می کند و همواره جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین يك گام جلوتر است. ممکن است بشر دوره ای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای فنی و تکنیکی از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشته اش مرحله یا مراحلی به انحطاط کشیده شده باشد همچنانکه امروز نسبت به بشر قرن ما گفته میشود.
بلکه به این معنی است که بشر در مجموع حرکات خود هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی رو به پیش است حرکت تکاملی بشر از نظر معنوى يك حركت يك نواخت روی خط مستقیم نیست. حرکتی است که گاهی انحراف به راست یا به چپ دارد توقف و احیانا بازگشت دارد. ولی در مجموع خود یک حرکت پیشرو و تکاملی است. اینست که می گوئیم انسان آینده حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی انسان آینده انسان عقیده و ایمان است نه انسان شکم و دامن.
طبق این نظریه جنبه انسانی انسان بعلت اصالتش همراه و بلکه مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و براثر تکامل تدریجاً از وابستگیش و تأثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و بر وارستگیش که مساوی است با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلك وايدئولوژی و نیز تأثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است و در آینده هر چه بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی استقلال و وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی خواهد رسید.
انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت و مواهب وجود خود کمتر بهره مند بوده بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و برده حیوانیت خود بوده اما انسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب وجود خود بیشتر بهره برداری خواهد کرد از اسارت طبیعت و از اسارت قوای حیوانی خود بالنسبه آزادتر و بر حاکمیت خود برخود و بر طبیعت خواهد افزود. بنابر این نظر واقعیت انسانی هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی و مادی او رخ می نماید به هیچوجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی او نیست خود واقعیتی است مستقل و تکامل یا بنده همانطور که از جنبه های مادی اثر می پذیرد در آنها تأثیر میکند.
تعیین کننده سر نوشت نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیل انسانی او است، نه سیر تکاملی ابزار تولید این واقعیت اصیل انسانیت انسان است که به حرکت خود ادامه میدهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی متکامل میکند نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل میشود و انسانیت انسان به مانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی تحول و تغییر می پذیرد و از این رو نام تکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکاملتری است.
این مطلب چقدر برای شما مفید بود؟
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیازات 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان امتیازی داده نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.